خلاصه
هیروشی ناکاهارا، حقوق بگیر 48 ساله، پس از یک سفر کاری در کیوتو، تصادفاً با قطار اشتباهی به توکیو می رود. او تصمیم می گیرد وضعیت خود را بپذیرد و وقتی متوجه می شود قطار به سمت زادگاهش در کورایوشی می رود، بنشیند. هیروشی در حالی که در خیابانهای محله کودکیاش قدم میزند، متوجه میشود که این مکان در 20 سال پس از مرگ مادرش چقدر تغییر کرده است. هنگام بازدید از قبر او در معبد Genzen، او به بدن خود 14 ساله خود منتقل می شود. او با حفظ خاطرات و خرد ذهن میانسال خود، اکنون دانش آموز کلاس هشتم دبیرستان است. جوانی دوباره هیروشی او را قادر می سازد تا از واقعیت مردی بالغ با یک زن و دو دختر فرار کند. غافل از اینکه چگونه به زمان اصلی خود بازگردد، شروع به زندگی دوباره نوجوانی می کند. در طول سفرش در زمان، هیروشی تلاش می کند تا دلایل ترک خانواده توسط پدرش را به امید درک او و اقداماتش کشف کند.