خلاصه
داستان کوتاهی از چیکو هارا که در ابتدا توسط کودانشا در سالهای 1979-1979 منتشر شد، و در ایتالیا با عنوان "Ehi Juliet!" در شماره 169-173 Candy Candy در سال 1983. ژولیت دختری است که هنوز منتظر تجربه اولین عشق خود است. او مدتهاست که باب اسپنسر جذاب و محبوب را تحسین میکند، اما پس از یک "حادثه" در اتوبوس، نظر او در مورد او مانند یک سنگ کاهش یافته است. فرشته زیبا، رئیس کلوپ بازیگری زنان که ژولیت به آن تعلق دارد، به هر حال او را تشویق می کند - دیر یا زود، او داستان عاشقانه ای را خواهد یافت که منتظر اوست. فرشته با جورج (که به دلیل خطای پیتر نیز نامیده می شود)، رئیس باشگاه رادیویی، توطئه می کند تا با همکاری در یک نمایش رادیویی، این دو را به هم نزدیک کند. در حالی که ژولیت با هم کار می کند، تمام تلاش خود را می کند، اما انتقاد شدید و مداخله مرلین حسود (که باب را نیز دوست دارد) او را به شک در کار خود سوق می دهد و زمانی که درام طبق برنامه ریزی پیش نمی رود و باید از ابتدا بازسازی شود، ژولیت به هم می ریزد. او فرار می کند، اما وقتی باب تعقیب می کند و درخواست می کند که صدایش را بشنوند، و اصرار دارد که نمی تواند در اولین مانع تسلیم شود، اعتماد به نفس پیدا می کند تا به آن فرصتی دیگر بدهد.