ریسا آماکاوا فقط در دبیرستان است، اما به طور فوق العاده ای خودکفا است. با ابزار داخل کیف به ظاهر بی ته خود، او برای هر حادثه عجیبی که بانوی شانس انتخاب می کند تا راهش را پرتاب کند، آماده است. بنابراین وقتی ریسا در یک بعدازظهر بارانی با یک بزهکار روبرو می شود - که همگی ضرب و شتم و کبود شده است - از قدرتی که حس احتیاط خود به او بخشیده استفاده می کند و از آن برای کمک به او استفاده می کند. چیزی که او انتظار ندارد این است که قربانی، ذن اوهیرا، از او خوشش بیاید. ذن تمام جعبه های یک بزهکار معمولی را چک می کند. او نسبت به او احساس بی اعتنایی دارد و حتی یک موتورسیکلت دارد. با این حال، او به طرز عجیبی شاد و شیرین است و تا آنجا پیش می رود که به ریسا برای تشکر از کمک هایش در زمان نیاز، «کوپن کمک» می دهد. وقتی یک قسمت پیشبینی نشده ریسا را مجبور میکند تا کوپن خود را پس بگیرد، او متوجه میشود که ذن میتواند بسیار جذابتر از آن چیزی باشد که او اجازه میدهد. اما آیا او آماده است تا دقت خود را فدای یک قمار بی دغدغه روی عشق کند؟