هداکا یک مرد خجالتی و تنها شیرینی دوست است و سرگرمی مخفی او درست کردن شیرینی است. یک روز در حالی که او در حال تماشای گلها، مادلینهای خانگی خود را میخورد، متوجه شد که بت شرکتش یامانا در خانهاش فرو ریخته است. او که نمی دانست باید چه کند، مقداری آب و مادلین به او داد. یامانا به قدری عاشق ساخت هوداکا بود که از روز بعد شروع به آزار او در دفتر کرد. هداکا که شروع به گوشه گیری کرده بود تصمیم گرفت یامانا را به خانه خود دعوت کند و ...!؟