خلاصه
از حرم الهی: "اگر نمی خواهی "راز" تو برملا شود، به "آرزوی" من گوش می دهی...؟ ساتسوکی هم زیبا و هم باهوش است، و در کل آکادمی محبوب است، اما در واقع، او یک "راز" دارد که نمی تواند به کسی بگوید. یک روز، او شاهد بود که همکلاسیاش، اوکونو-کان، بهصورت نیمهوقت در یک چایخانه پیشخدمت کار میکرد. به عنوان یک "نقطه چانه زنی" برای اینکه ساتسوکی در این مورد ساکت بماند، قبول کرد که به "آرزو" او گوش دهد، اما بعد...؟! همچنین شامل سه داستان کوتاه دیگر است: • کیمی نو سوکی نا هیتو (شخصی که دوست دارد) • اومو، کلاویر (به تو فکر می کنم، کلاویر) • بیجو و هیروت سوداتماسن کا؟ (آیا می خواهید زیبایی را به فرزندی قبول کنید و بزرگ کنید؟)