خلاصه
در دبیرستان، من، هیامی رن، با دوست دوران کودکیام، هیکاوا یوکیتو، ملاقات کردم. من همیشه مجذوب او شده ام. با این حال، یوکی چان بیش از حد در باشگاه کندو خود درگیر شده است و حتی به عنوان "امید" باشگاه شناخته می شود. حالا بیشتر و بیشتر احساس می کنم که کنار گذاشته شده ام. اما من او را دوست دارم، بنابراین می خواهم با او باشم و همتای او باشم. در تقلا بین عشق و رویا، چه سرنوشتی داریم که اینقدر زوج دست و پا چلفتی هستیم...؟