خلاصه
عشق دوران کودکی بث باید به پایان می رسید، اما جیمی جوان قول داد که بزرگ شود و بعد بیاید او را بگیرد. بیش از ده سال بعد، تنها نیمی از وعده های او عملی شده بود. جیمی یک مرد بود و در استرالیا موفق شد و در آنجا بزرگ شد و بسیار قدرتمند شد. اما وقتی یک بث بزرگتر هم سعی میکند با جیمی ملاقات کند، او مدام به او فکر میکند که او یک جوینده طلای ناشناس دیگر است. بث که آسیب دیده، سعی می کند برای همیشه خداحافظی کند، اما سپس جیمی او را ردیابی می کند و مزرعه خانواده اش را که از نظر مالی مشکل دارند می خرد... فقط بازی آخر جیمی چیست؟