خلاصه
کاترین میلیونر در حال آماده شدن برای عروسی قرن است. این ازدواج عشقی نیست، اما پدرش معتقد است که آنها با هم همخوانی خوبی دارند. همه چیز زیر و رو می شود، اما وقتی می فهمد که شوهر آینده اش فقط به دنبال ثروت اوست! پدرش هنوز عاقل تر نیست. کاترین با کنار گذاشتن لباس عروسی خود تصمیم می گیرد از عروسی خود فرار کند و به کمک جونا مردی که در باغ با او آشنا می شود. او به یونا پیشنهاد می دهد: "با من ازدواج کن" - و فرار عجیب اما هیجان انگیز آنها آغاز می شود!