یوری بهعنوان یک فرد غیرمدامالعمر، روزهای خود را در مقابل کامپیوتر بیکار میگذراند. همه اینها لحظه ای تغییر می کند که زندگی او در ژاپن به طور ناگهانی به پایان می رسد و او خود را در دنیای جدید عجیب و غریب پادشاهی شیالتا می بیند. زندگی جدید او شامل همه چیزهایی است که زمانی فاقد آن بود: پدر و مادر دوست داشتنی، خانه ای راحت، و آینده امیدوارکننده برای پرورش و پرورش پرندگان در مزرعه پدرش. برای قرن ها، پادشاهی که او اکنون آن را وطن می نامد، از صلح و رفاه برخوردار بوده است که توسط کشورهای دوست که مانند خود شیالتا، با فروپاشی امپراتوری زمانی بزرگ تأسیس شده اند، محافظت شده است. جنگ یک مشکل دور است که فقط مربوط به خانوادههای حاکم شیالتا است که جنگجویان آنها به طور دورهای برای پیوستن به پرندگان عظیمی که توسط پدر یوری و دیگران آموزش دیده بودند، حرکت میکردند. اما این وجود صلح آمیز نمی تواند برای همیشه دوام بیاورد. چیزی پوسیده در قلب پادشاهی نهفته است، و کسی با هوش استثنایی یوری لازم نیست تا متوجه شود که آن نبردهای دور فقط برای مدت طولانی بی ربط باقی خواهند ماند.