داستان 1: هاروکا همیشه بر این باور است که فوجی، بازیگر مورد علاقه اش، معشوق سرنوشت ساز اوست و با وجود اینکه او تنها یک ستاره در میان میلیاردها ستاره است، با هم ملاقات خواهند کرد. یک روز او تصادف کرد و در بدن ساکی، بازیگر محبوبی که قرار است با فوجی در فیلم جدیدش همبازی شود، بیدار شد. داستان 2: "اگر بخواهیم آن را با دست بگیریم، می توانیم ستاره ها را بدست آوریم. و در آن زمان من می خواهم با شما باشم." داستان 3: "من قبلاً یک دختر زشت بودم ... می خواهم تغییر کنم. می خواهم زیبا باشم. آرایشگر شخصی من را زیباتر می کند. و یک روز یک دختر خاص خواهم شد."