لومباردی ها قدرتمندترین خانواده ای بودند که تا به حال در امپراتوری وجود داشته اند. آنها با ثروتی غیرقابل تصور، تاریخ، فرهنگ و هنرها را شکل دادند - تأثیر آنها در برابر نفوذ امپراتور. با این حال، خانواده پس از ایجاد اتحاد با شاهزاده اول فروپاشید، که منجر به بیهودگی شد، زیرا به جای آن، فرز بریواچاو دورلی، فرزند دوم، تاجگذاری کرد. یک زن کره ای به عنوان فرنتیا، دختر یک لومباردی و یک فرد عادی، تناسخ پیدا می کند. پدر و پدربزرگش علیرغم وضعیت نامشروعش، او را دوست دارند و او سخت تلاش می کند تا اعتبار خانواده اش را حفظ کند. پس از مرگ این دو، Firentia بیرون رانده می شود و از آن پس پشیمان است که چگونه بستگانش نام Lombardi را پاره کرده اند. در آستانه مرگ بر اثر تصادف کالسکه، به فرنتیا به طور مرموزی فرصت دیگری در زندگی داده می شود و مانند خود هفت ساله اش از خواب بیدار می شود. فرنتیا این فرصت را از دست نخواهد داد و اگر بخواهد پدرش را نجات دهد و از سقوط لومباردی جلوگیری کند، باید شایستگی خود را برای تبدیل شدن به سرپرست بعدی خانواده به پدربزرگش ثابت کند.