خلاصه
ایچابد در خانواده ماری و الی، یک زوج لزبین به دنیا آمد. ایچابد اکنون در مدرسه ابتدایی معتقد است که پدرش راهزن افسانه ای، مجیک مسیو است. پس از ناپدید شدن الی، مری به تنهایی ایچابد را بزرگ می کند. ایچابد ناراحت است زیرا مریم به جای پسر، دختر می خواست. یک روز او به بیمارستان میرود، جایی که با گانز، یکی از همکاران ارشد باشگاه دوستان گل سرخ، گروهی از راهزنان آشنا میشود. ایچاباد متوجه می شود که خواهر بزرگ گان رهبر این باند و معشوقه موسیو است. او به گانز کمک می کند تا فرار کند. همانطور که او با باند درگیر می شود، در مورد جنبه تاریک قهرمان خود، مسیو، مطلع می شود. ایکابد از طریق برخورد با کیریکو، دختر زیبایی که ادعا می کند دختر مسیو است، به جستجوی گذشته او می رود.