خلاصه
او آخرین فرصت را به او داد و زندگی او برای همیشه تغییر کرد! جاستینا نمی تواند باور کند که دانته دآرزو جرات گفتن با او را داشته است! آیا او فراموش کرده است که چه کرده است؟ با این حال، پس از اینکه به طور غیرمنتظره ای با دانته، یک کارآفرین ایتالیایی و نامزد سابقش، دوباره متحد می شود، قلب جاستینا متزلزل می شود. او هنوز از خیانت پنج سال پیش خود شفا نیافته است، اما وقتی او با او زمزمه های شیرینی می کند، اسیر چشمان وحشی او می شود. چرا سعی می کند دوباره با او درگیر شود؟ جاستینا تصمیم می گیرد یک شب گذشته را با او سپری کند، اما نمی تواند در برابر جذابیت های او مقاومت کند، اما در نهایت رازی را برای او باقی می گذارد که هرگز نمی تواند به او بگوید...