مثل دعوتنامه ای از بوی بهار، در شهر قدم می زدم، ناگهان مرا ربودند. "ها؟ چی!؟ با من چه کار داری." وقتی از خواب بیدار شدم، به نوعی در استودیوی ضبط رادیو بودم. وقتی برمی گردم، یک صداپیشه محبوب بت بود که او را تحسین می کنم، اوتوناشی مادوکا روبروی من نشسته بود. وای...معنی این چیه بدون مناظره، من را با او در رادیو ضبط کردند. مکالمه ای که ما در ضبط انجام می دهیم این است که "پورن خود را کجا پنهان می کنی" و "تو داری پورن خود را، زیر تختت پنهان می کنی؟" و غیره آهان... چیزی که ما در مورد آن صحبت می کنیم همان موضوع است، این تغییر موضوع نیست.