خلاصه
اگرچه این داستانی از گذشته نزدیک است ... مردی که ناگهان در اتاق من ظاهر شد "هیکارو جنجی" است. بله، یکی از دوره هیان، نجیب زاده جوان دیوانه وار محبوب که شخصیت اصلی «گنجی مونوگاتری» است. در ابتدا فکر می کردم او یک مرد مشکوک در بازی کازپلی است، اما بعد از اینکه با چوب فلزی روی سر او کوبیدم، تصمیم گرفتم کمی مراقب او باشم. خیلی زود مثل یک انگل شد و اگر آنقدر شیک و خجالتی نبود... زندگی روزمره به سرگرمی تبدیل شده است. او شروع به ارسال واکا و مواردی از این دست در توییتر کرد و به زودی طرفداران زیادی پیدا کرد. اون پسر واقعا زن ها رو دوست داره اما او انگشتی روی من نگذاشته است. اوه! اما اینطور نیست که من از او بخواهم! خوب، من واقعاً نمی دانم چرا، اما به نظر می رسد که یک NEET باشکوه برای زندگی با من آمده است ...؟