"تو احضار شدی اما نه برای زندگی در این دنیا!!" یک روز، کو دایچی، یک جک از همه حرفه ها توسط یک صدای مرموز رهبری می شود که ناگهان در دنیایی دیگر تناسخ پیدا می کند. به نوعی، او شروع به کار در کاخ سلطنتی به عنوان باغبان کرد و به راحتی با خدمتکار دست و پا چلفتی اشک و نگهبان زیبای کریکا زندگی می کرد. و دختر کوچکی که خود را الهه معرفی می کرد گفت: "تو مسیحی هستی که جهان ما را نجات خواهی داد!"... !؟