"بر اساس وصیت بانو موراساکی ساکورادا، اکنون ثروت او و من متعلق به شماست." مردی ریتسو را از تصادف با ماشین نجات می دهد. او زیباست، با موهایی به سفیدی برف، اما اکنون ادعا می کند که مال اوست! مرد، رن، با خوشرویی توضیح می دهد که طبق وصیتی که مادربزرگ ریتسو پشت سر گذاشته است، به سراغ ریتسو یتیم آمده است. ریتسو شوکه و گیج شده است، اما مرد به اندازه کافی خوب به نظر می رسد... و انگشتان و نگاهش به نظر می رسد که او را دیوانه وار دنبال می کنند...