"هی! من یک خدای شیطانی هستم، اما در واقع شیطان نیستم!" این اولین کلماتی بود که در زندگی پس از مرگ شنیدم. نام من ناوفومی کامیا است و تمام کلاس من در یک تصادف غم انگیز اتوبوس جان باختند. خدا به همکلاسی هایم گفت که همه ما را به دنیای جدید خطرناکی منتقل می کند، اما در صورت درخواست برای ما مهارت هایی ایجاد کرد، پس شاید او واقعاً خدای خوبی بود؟ به هر حال اولش همین فکر می کردم. اما وقتی برای واقعی بودن خیلی خوب به نظر می رسد، احتمالاً همینطور است! من برای همکلاسی هایم که فکر می کردند مهارت های حیله گر آنها را شکست ناپذیر می کند احساس ناراحتی می کنم. منظورم این است که خدا به آنها هشدار داد که هیچ مهارت تقلب وجود ندارد! اوه خوب در مورد خودم، من از زندگی با دوستان دوران کودکی ام لذت می برم، امنیت را در اولویت قرار می دهم و از مشکل دور می مانم. به هر حال، این دنیا ممکن است مانند یک بازی به نظر برسد، اما اینطور نیست. این واقعیت است.