یوکیکازو توساکو دانشآموزی در ژاپن صلحآمیز بود، اما در خلال استراحت، او و همکلاسیهایش ناگهان به دنیایی دیگر احضار شدند تا جنگجو باشند. با شنیدن صدای مرموز، کشوری که یوکیکازو را احضار کرد و دیگران توضیح دادند که جهان در بحران بود و از آنها خواست که برای آنها بجنگند و در ازای آن یک زندگی خوب به آنها پیشنهاد کنند. با توجه به صحبت های همکلاسی هایش، به یوکیکازو این فرصت داده شد تا به این فکر کند که چگونه باید در آینده عمل کند، بنابراین او قلعه را ترک می کند تا کمی بیشتر در مورد جهان بیاموزد. و نتیجه...؟ او داوطلب شد تا یک سرباز شود، به این امید که کارنامه خود را بسازد و با شایستگی خود به یک ماجراجو تبدیل شود نه اینکه با او رفتار ترجیحی داده شود.