خلاصه
ناناکو کووابارا، دانشجوی دانشگاه بی هدف که از زیبایی و ظرافت یک لباس یک تکه در ویترین مغازه حیرت زده شده، به شیشه تکیه می دهد تا از نزدیک به آن نگاه کند. درست در آن زمان، هیراتا صاحب مغازه با زبان ساده بیرون می آید تا به او بگوید که پنجره ای را که تازه تمیز کرده بود کثیف کرده است. فضای مغازه و طرز برخورد صاحب آن همگی در تضاد شدید با کیفیت برتر لباس است، اما هیچ چیز ناناکوی عاشق را از امتحان کردن آن باز نمی دارد. وقتی هیراتا به طرز ماهرانهای آن را تغییر میدهد تا او را به کمال برساند، او روی ماه است، اما به سختی میتواند قیمتی را که او نام میبرد، بپردازد. خوشبختانه، او دلیلی برای نگرانی ندارد، زیرا هیراتا به او پیشنهاد می کند در ازای این لباس، او را به عنوان یک کار نیمه وقت استخدام کند. و علاوه بر این، این نمی توانست در زمان بهتری اتفاق بیفتد: او به زودی فارغ التحصیل می شود بدون اینکه شغلی داشته باشد و هیچ ایده ای نداشته باشد که می خواهد چه کار کند. هیراتا مکرراً اصرار دارد که فقط تا زمانی که هزینه آن لباس را نپردازد در خیاطی کار می کند، اما به نظر می رسد که ناناکو ممکن است دلایل زیادی برای ماندن در این کار برای مدت طولانی تری داشته باشد.