خلاصه
الینور لوسیندا اسمیت میدانست که حفظ آرامش و حرفهای بودن در حین پرستاری از جیسون تنبی برای سلامتی دشوار است. او عادت داشت به صدا درآورد. همچنین، او نمیتوانست سالها پیش زمانی را فراموش کند که جیسون با شور و اشتیاق او را بوسیده بود... او هرگز جیسون را به خاطر دردسری که ایجاد کرده بود نبخشید. اما حالا مجروح و موقتاً نابینا شده بود. به خاطر او باید هویت خود را مخفی نگه دارد. با این حال، همانطور که او را شفا داد، او را اهلی کرد - و به دنبال او افتاد. خیلی زود می توانست دوباره او را ببیند -- مطمئناً او را به عنوان زنی که زمانی او را ماده ازدواج نامناسب می دانست می شناخت؟