خلاصه
کوزه شونپی، دانش آموز دبیرستانی، در تعطیلات بهاری به هوکایدو می رود که کیف پولش را گم می کند. او که بدون پول در کوهستان گیر کرده و بنزینش تمام شده، در برف کنار جاده از حال می رود. وقتی از خواب بیدار می شود، می بیند که نجات یافته و به مزرعه واتارای آورده شده است، مزرعه ای که اسب های مسابقه را پرورش می دهد. او در آنجا با انبوهی از افراد مختلف، از دستان ثابت گرفته تا مالک و خانواده اش (شامل چهار دختر) آشنا می شود. شونپی برای زندگی در مزرعه کاملاً نامناسب است و تربیت شهری او به شدت با کار سخت مورد نیاز برای کمک به مزرعه در تضاد است. با وجود همه اینها، او تمام تلاش خود را می کند تا پذیرفته شود. با این حال، او دائماً با هیبیکی (دختر دوم) که او را بی فایده می بیند وارد بحث می شود. وقتی شونپی یکی از اسب ها را می ترساند همه چیز به اوج می رسد، که هیبیکی را می اندازد (هیبیکی سوار است). شونپی شرمنده برای بقیه تعطیلات بهاری به توکیو می گریزد. اما در توکیو، شونپی شروع به آرزوی زندگی ساده در مزرعه می کند. آیا شونپی هرگز می تواند بازگردد و خود را لایق عضویت در مزرعه ثابت کند؟