کازو از زمانی که عادت به آرایش متقابل را پیدا کرد، زمان و تلاش زیادی برای آن به خرج داده است. اکنون که او به ظاهر دلخواه خود رسیده است، نمی تواند منتظر باشد که توسط کسی ستایش شود - خوب، تا زمانی که تعریف و تمجید از طرف کسی که او می شناسد نباشد. او از این واقعیت که ممکن است یک فرد آشنا او را بگیرد وحشت می کند و بدترین کابوس او زمانی رخ می دهد که بهترین دوستش، ماسورو، مخفیانه وارد اتاقش می شود. کازو کشف شدن با لباس کاملا متفاوت را خجالت آور می داند، اما ماسورو افکار دیگری در ذهن دارد. در حقیقت، ماسارو متقاعد شده است که کازو به یک دختر تبدیل شده است و فکر می کند او ناز است! کازو از سخنانش متملق می شود و از آنجا به بعد، دوستی آنها به دوستی بعید تبدیل می شود و حول محور سرگرمی ای است که کازو بیشتر دوست دارد.