خلاصه
یک صبح آرام در یک کلاس خالی، ساکی موموتا تمام شجاعت خود را جمع می کند تا برای اولین بار عشق خود را ابراز کند - فقط برای اینکه رد شود. او در تلاش برای پنهان کردن قلب شکسته اش، خود را بهانه می کند و قصد دارد آب گلدان گلی را که در دست دارد عوض کند. موموتا در مسیر بیرون چرخشی تند میزند و مایع معطر را به سراسر ریوئیچی آکای میپاشد، دانشآموزی ترسناک که همه از او میترسند. موموتا علیرغم اینکه میخواهد از زمان حادثه از آکای دوری کند، در حالی که برادرش را از مهد کودک میبرد با او برخورد میکند. معلوم می شود که خواهرزاده آکای همکار مهد کودک و دوست خوب برادرش است. ملاقات آنها به موموتا اجازه میدهد آکای را در نور جدیدی ببیند و راهی برای درمان قلب شکستهاش پیدا کند.