خلاصه
داستان 1. اخیرا، نزدیک به تولد 16 سالگی، امی توسط ارواح زنی با سر بریده و گربه سیاهش تسخیر شده است. داستان 2. سونومی و کیکو هنگام تلاش برای کشیدن آب از یک چاه قدیمی که به تازگی بازسازی شده بود، یک جفت دست را دیدند که سعی داشت از طناب سطل بالا برود. داستان 3. یومیکو دختری خجالتی بود، اما پس از ملاقات با روح دختری که بیرون از خانه اش ایستاده بود، احساس متفاوتی داشت و اعتماد به نفس بیشتری داشت. داستان 4. مادر ساکیکو همیشه نسبت به او خشن است. حتی یک بار هم سعی کرد دوستش را مسموم کند و تقصیر را به گردن او بیندازد. یک روز پس از مشاجره با پدر ساکیکو، او گم شد.