ریوما تاکبایاشی پس از گذراندن یک زندگی پر از بدبختی در سن 39 سالگی در خواب می میرد. با دلسوزی به او، سه خدا به او این شانس را میدهند که در دنیایی از جادو تناسخ پیدا کند، جایی که او تنها یک مأموریت دارد: خودش باشد و از زندگی لذت ببرد. آنها به ریوما توانایی های فیزیکی قدرتمند و همچنین میل به تسلط بر همه عناصر را می دهند و قول می دهند که مراقب او باشند. زندگی جدید او به عنوان یک کودک خردسال به طور رسمی با انتقال از راه دور به جنگل آغاز می شود. سه سال می گذرد ریوما که بیشتر وقت خود را صرف تحقیق در مورد اسلایم ها کرده است، موفق شده است انواع منحصر به فرد اسلایم ها را تکامل دهد و ارتشی از آنها را آموزش دهد و در عین حال توانایی های جادویی خود را توسعه دهد. اگرچه پسر جوان از وجود گوشه نشین و خانه راحت غار خود راضی است، اما تا حدودی دلتنگ معاشرت انسان ها شده است. اما پس از شفای یکی از اعضای مجروح گروهی از مسافران در حال عبور از یک دوک خانواده خانواده، ریوما متقاعد می شود که با آنها برود و همراه با باغچه اسلایم هایش از جنگل خارج شود. دنیای کاملاً جدیدی در انتظار او است، جایی که مهارت های او به عنوان یک کاربر جادویی و رام کننده لجن همچنان تعجب و تحسین را برانگیخته است.