سه سال پیش برای شکست دادن خدای شیطان که سعی در نابودی این جهان داشت، سیزده شجاع از دنیای دیگری احضار شدند. هر یک از آنها سن و جنس متفاوتی داشتند و به هر یک از آنها قدرتی شبیه به تقلب داده شده بود که در این دنیا عادی نیست. یکی در برابر هر مصیبت اراده ای تسلیم ناپذیر خواست. یکی از آنها قدرت جادویی خداگونه خواست. یکی از آنها قدرتی خواست تا همه را شفا دهد. یکی از آنها قدرتی برای پختن غذاهایی خواست که برای همه لبخند بزند. و به همین ترتیب، هر یک از آنها خواسته خود را رساندند و آنچه را که خواستند برآورده شد تا بتوانند تلاش خود را به پایان برسانند. سپس آنها را ترک کردند تا به ماجراجویی بروند تا خدای شیطان را شکست دهند. آنها به مدت دو سال با هم سفر کردند و از سختی های بسیاری در این دنیا، از شادی، غم و اختلاف جان سالم به در بردند. آنها استقامت کردند و در پایان به طرز درخشانی خدای شیطان را شکست دادند، صلح را به این دنیا آورد و سپس تصمیم گرفت در آنجا زندگی کند. در میان آن سیزده نفر، مردی است که محل اختفای خود را پنهان کرد و پس از غلبه بر دیو خدا ناپدید شد، اما همه می گفتند: این او، مرکز سیزده دلیر است که به مراتب قهرمان تر از دیگران است. این اوست که شجاعانه در خط مقدم ایستاده و از دیگران پشت سر خود محافظت می کند. او قوی ترین مردی است که خدای شیطان را کشت. این تنها کسی است که الهه او را بیش از همه مورد برکت و عشق قرار داده است. قوی ترین مردی که خدای شیطان را کشت. این تنها کسی است که الهه او را بیش از همه مورد برکت و عشق قرار داده است. قوی ترین مردی که خدای شیطان را کشت. این تنها کسی است که الهه او را بیش از همه مورد برکت و عشق قرار داده است.