خلاصه
بلا لارنس نمی تواند ناامیدی خود را پس از باخت در حراج تابلویی که می خواست برای هدیه تولد مادربزرگش بگیرد، پنهان کند. در عوض کار به مردی با چهره ای سخت و لبخندی مطمئن رسید. بنابراین وقتی همان مرد، اولیویه، در جشن تولد مادربزرگش حاضر می شود، خوشحال می شود. وقتی او از بلا می خواهد که به یک قرار برود، او توسط کلمات جادویی او مجذوب می شود. از کجا میتوانست بفهمد که اینها همه بخشی از نقشه اولیویه برای انتقام از خانواده لارنس است.