خلاصه
در کوه های کارولینای شمالی عمارتی به نام ویندسونگ پلیس قرار دارد. رایان، وارث عمارت، و سانی، نوه خانه دار، عاشق هم می شوند و با هم ازدواج می کنند. با این حال، پدر رایان که از ازدواج پسرش با دختری بسیار پایینتر از وضعیت او عصبانی است، از رایان سلب ارث میکند و عمارت را میفروشد. اندکی بعد، ازدواج آنها خراب می شود و رایان و سانی راه خود را ادامه می دهند... 10 سال بعد، ویندسونگ پلیس، که اکنون یک هتل است، به حراج گذاشته می شود. رایان برمی گردد تا برای هتل پیشنهاد بدهد، در حالی که سانی به امید یافتن کار می آید. و در آنجا، این دو دوباره ملاقات می کنند!