خلاصه
ماریا ناتسومه به عنوان یک نوجوان 16 ساله خجالتی که در ژاپن دوره میجی زندگی می کند، احساس شرمندگی و عدم اطمینان از خود می کند. او که دست و پا چلفتی است و به طور تصادفی رک است، از ترس شرمساری کردن خود و مادرش، سرش را پایین آویزان می کند، مطمئن نیست که آیا هرگز می تواند تغییر کند و چشمان پشیمان کننده شهر به او نگاه نمی کند. یک روز، ماریا با مادرش به عمارت بزرگ متعلق به خانواده مایوزومی می رود، جایی که دومی به عنوان خدمتکار شروع به کار می کند. در راه، ماریا با یک مرد جوان متلک و اما مودب، رینتارو مایوزاکا 15 ساله روبرو می شود. متأسفانه، رینتارو از راز او آگاه میشود، نه چندان دور و نه چندان طولانی پس از ملاقاتشان - رازی که ریشه شرم او برای مدت طولانی بوده است که او همیشه تمام تلاش خود را کرده است که آن را از دید همه دور نگه دارد. با این حال، او به طرز شگفت انگیزی اهمیتی نمی دهد و به رفتار مشابه با او ادامه می دهد. ماریا که از شخصیت خود مسحور شده است، به تدریج به رینتارو علاقه مندتر می شود - آیا ممکن است نشانه ای از شروع شکوفایی یک عاشقانه باشکوه باشد؟