"هنوز کارهای بیشتری برای انجام دادن وجود دارد، به همین دلیل به زمان بیشتری نیاز دارم." پیرمرد با عزمی راسخ معجون جوان سازی خود را برداشت. راز این معجون خاص این است که با حفظ حافظه فرد، بدن را جوان می کند. اساساً چشمه جوانی است. پیرمرد به هر حال آن را گرفت و مدتی طول کشید تا معجون اثر داستانی پیدا کند. پانصد سال گذشت... مرد، یا پسر جوان در این لحظه، از خواب بیدار شد و خود را در همان دنیای متفاوت دید. ملت ها ناپدید شدند، پسرفت تمدن، زوال مهارت های انسانی و حتی کیمیاگری اولیه از بین رفت! دانش از دست رفته، فناوری از دست رفته! هیچ چیز غیر ممکنی در تسلط بر کیمیاگری وجود ندارد!