خلاصه
او فقط یک بار نگهبانی خود را پایین آورد، اما یک بار تمام شد! وقتی میراندا، یک پرستار، با صدایی فریبنده بیرون کشیده میشود، مردی ناآشنا را در حال نواختن ساکسیفون میبیند. میراندا که از صدای ملایم گناه آلود او وسوسه شده، با شور و اشتیاق او را می بوسد. سپس ناگهان با زخم های عمیق قلبش به واقعیت بازگردانده می شود و فرار می کند. او مدتها پیش تصمیم گرفت که دیگر هرگز به خود اجازه نخواهد داد که مجذوب کسی شود... چرا او را کنار گذاشت؟ پر از پشیمانی و گیجی، او به محل کار جدید خود می رسد و باید با یک موقعیت تکان دهنده روبرو شود. مردی که بوسیده رئیس اوست!