خلاصه
درست قبل از بازگشت به انگلستان، هالی در چمدانش نقاشی ارزشمندی را که قبلا طراحی کرده بود، کشف می کند. او درگیر جنایتی غیرقابل تصور شده بود... فریب مردی را خورد که به او اعتماد داشت! او با پریدن به قطاری که به مقصد رم میرفت، به کوپهای در واگن درجه یک برخورد میکند. در آنجا او با متئو روبرو می شود، یک قاضی تیزبین که بلافاصله متوجه می شود که او در حال فرار است. اما به دلیل نامعلومی او را به پلیس تحویل نمی دهد و در عوض او را به عمارت خود می برد. وقتی پاسپورتش را مصادره میکند، او شروع به نگرانی در مورد آنچه پیش رو دارد میکند...