خلاصه
ساکورا از دوران دبستان مورد عذاب همکلاسی خود کوو بوده است. او را اذیت می کند و او را زشت خطاب می کند. او کاملاً از او متنفر است! با این حال، اکنون ساکورا متوجه می شود که این ممکن است درست نباشد زمانی که یک روز، کو او را می بوسد! داره به چی فکر میکنه!؟