خلاصه
پس از اخراج شدن توسط دوست دختر دیگری، میهارا، معلمی در یک مدرسه مقدماتی که در تلاش است در دبیرستان قدیمی خود شغل معلمی پیدا کند، به یک بار همجنس گرا می رود تا ثابت کند که همجنس گرا نیست. در آنجا، شوتا، یک دانشآموز دبیرستانی همجنسگرا، او را مورد توجه قرار میدهد و او را از کافه همجنسگرایان دور میکند و خوب، حرکتش را انجام میدهد. این موضوع میهارا را آزار میدهد، که در مورد این واقعیت که هرگز از یک پسر خوشش نمیآید مصمم است و زمانی را به یاد میآورد که دقیقاً این را به یکی از دوستانش گفته بود. اما فردای آن روز شوتا در مدرسه مقدماتی خود (که مخصوص بچه های دبستانی است ^_^) حاضر می شود و متوجه می شود که شوتا دانش آموز دبیرستان قدیمی اش است! و در واقع شوتا ادعا می کند که عاشق میهارا شده است و هر چقدر هم که میهارا او را رد کند حاضر نیست او را تنها بگذارد. اما به نظر می رسد که شوتا و گذشته اش چیزهای بیشتری دارد. به نظر می رسد رفتار متهورانه او نشان می دهد ... و میهارا نمی تواند جلوی خودش را بگیرد که به سمت او کشیده شود. با این حال، میهارا همچنان خود را مقید به "لعنت" کلماتی میبیند که برای رد کردن دوستش در گذشته استفاده میکرد...