خلاصه
او توسط یک میلیاردر به عنوان دوست دختر کریسمس او انتخاب شد! فابیا از پلیبوهای میلیاردر مثل الکس متنفر است. از زمانی که یک مرد ثروتمند در نوجوانی نقش او را بازی می کرد، فکر می کرد همه میلیاردرها یکسان هستند. بنابراین وقتی الکس در یک مهمانی با او صحبت می کند، او را در حضور همه مسخره می کند. علیرغم درگیری آنها، الکس فابیا را دنبال می کند و از او می خواهد که دوست دختر کریسمس او باشد. او دلایل خاص خود را برای پذیرش پیشنهاد او دارد، اما به درک اینکه چرا او را انتخاب کرد، نزدیکتر نیست. او به خودش قول داده بود که هرگز عاشق مرد ثروتمند دیگری نشود، و حالا امیدوار است که خودش را به سرش نبرده باشد!