خلاصه
الیزا به خواهر دوقلویش لطفی می کند و به جای او به مهمانی می رود، اما تا کی می تواند از نگاه های سرکش دوست پسر خواهرش جلوگیری کند؟ به نظر می رسد قصد دارد او را به رختخواب ببرد. الیزا در تلاش است تا راهی برای خروج از این موقعیت پیدا کند که اولین عشق او، گیلز، در میان جمعیت ظاهر می شود. فقط با دیدن چهره اش خاطرات قدیمی را زنده می کند... و او تنها کسی است که اکنون می تواند به او کمک کند! او وضعیت را توضیح می دهد و از او کمک می خواهد. اما می گوید در ازای آن چیزی می خواهد!