خلاصه
ناکابا با دوستش هارو پیانو می نواخت و هر دو از نواختن آهنگی از شوپن لذت می بردند که بعداً به قطعه مخفی کوچک آنها تبدیل شد. وقتی هارو به شهر دیگری نقل مکان کرد، ناکابا تصمیم گرفت پیانو را رها کند، زیرا فکر میکرد که نتها فقط چند نقطه روی کاغذ هستند و درک آنها خیلی سخت است. شش سال بعد، دوست دوران کودکی او هارو برگشت و به مدرسه اش نقل مکان کرد تا دوباره او را ببیند. علیرغم اینکه ناکابا میدانست که سالها نواختن پیانو را متوقف کرده است، او همچنان میخواهد قطعه مخفیانه آنها را بنوازد و با او در یک دوئت تمرین کند. متأسفانه، همانطور که ناکابا متوجه می شود، قرار نیست مانند زمان های قدیم باشد زیرا هارو تغییر کرده است و مثل قبل آنقدرها مهربان به نظر نمی رسد. ناکابا چه خواهد کرد؟