خلاصه
وقتی ریکاکو سال اول در رشته تیراندازی با کمان مدرسه به یک سنپای برخورد میکند، خودش را شیفته میبیند. او در همانجا تصمیم می گیرد که به باشگاه تیراندازی با کمان بپیوندد تا این احساس را دنبال کند و دوباره او را ملاقات کند. به جز، همانطور که معلوم است، او تنها دختر سال اولی نیست که این ایده را دارد... آیا ریکاکو می تواند او را با جدیت خود جلب کند یا انگیزه باطنی او کشف خواهد شد؟