خلاصه
جوری یوکاوا با پدر و برادر NEET، پدربزرگ بازنشسته اش، خواهرش (مادر مجرد) و برادرزاده جوانش زندگی می کند. یک روز برادر و برادرش برای باج گیری ربوده می شوند. جوری که تنها 30 دقیقه فرصت دارد تا خواسته آدم ربایان را برآورده کند، که متوجه می شود زمان کافی برای تهیه پول وجود ندارد، وقتی پدربزرگش از سنگ مرموز استفاده می کند تصمیم می گیرد خودش با چاقویی که در دست دارد برای نجات آنها حرکت کند. خانواده یوکاوا برای توقف زمان. در دنیایی که همه و همه چیز بی اثر است، جوری و پدر و پدربزرگش برای نجات آن دو می دوند. اما در مخفیگاه آدم ربایان، آنها به زودی متوجه می شوند که آنها تنها کسانی نیستند که می توانند در این دنیای ساکن حرکت کنند...