انجی که هر دو والدین خود را در یک تصادف رانندگی از دست داده، سخت کار می کند تا از برادر کوچکترش حمایت کند. یک روز، او توسط یک آژانس مدلینگ انتخاب می شود که او را یک شبه سوپرمدل می کند. سپس او عاشق روک ثروتمند شده و با او ازدواج می کند. اما وقتی مجلات شایعهپراکنی داستانهایی درباره شیوههای مجردی وحشی او پخش میکنند، انجی دیگر نمیتواند تحمل کند و میرود. یک سال بعد، برادر کوچکتر او بدهی ویرانگری را در یکی از کارت های اعتباری Roque جمع می کند. آنجی به روک قول می دهد که به او پس دهد. اما بوسه ای از او می دزدد و می گوید: اگر نمی خواهی برادرت دستگیر شود، پیش من برگرد.