خلاصه
یوری و یوتا برای همیشه همسایه های همسایه و دوستان دوران کودکی بوده اند، اما یک روز، یوتا به یوری می گوید که برای یک کالج در توکیو درخواست می دهد. یوری که نمی تواند به او بگوید واقعاً چه احساسی دارد، کلمات او را قورت می دهد و یک آب نبات سفت بیرون می آید که افکار ناگفته او را ثبت کرده است...؟؟