خلاصه
جوانا، باستان شناس، از کاخ دوک مانتجانو بازدید می کند تا در مورد قلعه در حال فروریختن پانزده میلیون ساله تحقیق کند. مالک فعلی ملک قبلاً نامزد او، گوستاوو مونتجانو و اولین عشق او بود. او نامزدی را با او قطع کرد زیرا او شخص دیگری را دوست داشت و برای او آرزوی خوشبختی کرد و عشق خود را به او پنهان کرد. گوستاوو که معتقد بود زندگی شادی دارد، به دلیل روابط پر دردسر با همسر و دختر سابقش با تنهایی مواجه است. جوانا نمی تواند فریاد کمک او را رد کند...!