خلاصه
آیا هانامورا یک دانش آموز کامل در یک مدرسه دخترانه است. یک روز صدایی او را صدا می زند و او را در حالت خلسه قرار می دهد. او به یاد نمی آورد که یک گلوله بلورین از یک خانم مسن دریافت کرده باشد. حالا هر شب، ایا کابوس می بیند که در حالت خلسه به سر می برد و به یک قلعه فئودالی می رود تا خونش را توسط نجیب زاده سامورایی خون آشام مکیده کند.