خلاصه
در یک خوابگاه مدرسه اروپایی، ژرژ سافیر مورد تحسین و دوست داشتن همه است. با این حال، از ترس اینکه دیگران به او آسیبی وارد کنند، هرگز به کسی اجازه نزدیک شدن به او را نداده است. پس چرا رابرت نامناسب می تواند بدون زحمت از خطی که ژرژ کشیده است عبور کند و درست از طریق او ببیند؟ و آیا نزدیک شدن بیش از حد به رابرت منجر به تراژدی می شود که بدترین ترس های او را توجیه می کند؟