خلاصه
یک ماه از اعلام صلح می گذرد، و از آن زمان، شهر بزرگ زباله ها را خارج از دیوارهای خود دور می اندازد - از جمله انسان های قابل مصرف. گرسنگان هر روز انبوه زباله ها را برای یافتن غذا جست و جو می کنند. در میان آنها، سرباز جوان و شجاع سابق ارگا به همراه خواهرش هاریکا است که به او قدرت استقامت می دهد. خواهر و برادر، همراه با بهترین دوست ارگا، نیک، به سختی از کنارش عبور می کنند. Orga آشغالهای بالقوه با ارزش را جمعآوری میکند تا پول کافی پس انداز کند و زندگی راحت را به دور از خیابانهای فقیر برای سه نفر فراهم کند. اما در حالی که Orga کار می کند، نیک قصد دارد تا نجات آنها را تسریع بخشد. او طرحی را به هاریکا پیشنهاد می کند که فقط او می تواند آن را اجرا کند.