خلاصه
شینیچی گوتو با مواد مخدر و گیج در اتاقی کوچک در داخل یک زندان خصوصی از خواب بیدار می شود. علیرغم التماس های او، هیچ یک از نگهبانان به او نمی گویند که چه کسی او را ربوده یا چرا او را در اسارت نگه داشته است. با سپری شدن روزها، انزوای اجباری او به آرامی بر سلامت عقل او تأثیر می گذارد. او با آموزش ذهن و بدن خود راهی برای روزی که بتواند انتقام بگیرد پیدا می کند. پس از 10 سال، شینیچی بالاخره آزاد شد. هنگامی که بیرون می رود، با دنیایی بسیار تغییر یافته مواجه می شود. حبس طولانی مدت او را از جامعه جدا کرد و او را از داشتن زندگی عادی که می خواست باز داشت. او که چیزی برای از دست دادن ندارد، شروع به جستجوی مسئول می کند. با این حال، به نظر می رسد که فردی که در پشت اسارت شینیچی قرار دارد، هنوز با او کار نکرده است و به این ترتیب یک بازی پیچیده آغاز می شود که در آن فقط برنده زنده می ماند.