"من تو رابرای همیشه دوست خواهم داشت." شارلوت نجیب افتاده هرگز آن کلمات را فراموش نکرده است. او آنها را زیر درخت ماگنولیا در ملکشان با مردی که دوستش داشت، گرگوری، مبادله کرد. شش سال بعد، او در یک رقص شرکت می کند که سرنوشت آن دو را دوباره به هم نزدیک می کند. با این حال، گرگوری اکنون با وقار و سبک مجهز شده است زیرا او تبدیل به یک میلیاردر فوق العاده شده است. با این حال، او اینجاست تا پایه و اساس انتقام شیرین خود را از شارلوت بگذارد؟