خلاصه
یک روز سرینا به مدرسه میآید تا متوجه شود که میزش خراب شده است - کسی شعر یک آهنگ عاشقانه روی آن را خراشیده است ... و معلوم میشود که کسی میزوکاوا-سنپای است، پسری که یک سال از او بزرگتر است. او می خواهد او را بهتر بشناسد، اما اگر رفتار سرد او نشانه ای باشد، شانسی ندارد! اما به نظر می رسد که او ممکن است بی دست و پا باشد - نه به سادگی - و قبل از اینکه متوجه شود، از او می خواهد که بیرون برود...! هر روز که می گذرد ضربان قلبش کمی تندتر می شود!