افسانهها و شاهزادههای شیک موجود در آنها ماریل کلاراک را از کودکی مجذوب خود کردهاند، اما او در اعماق وجودش میداند که برای دختری کاملاً معمولی مانند خودش، نوعی «خوشبختی همیشه» وجود ندارد. او که در تمام عمرش یک گل دیواری است، به تماشای دیگران و نوشتن رمانهای خود درباره زندگی درباری با نام مستعار بسنده کرده است. ظاهر بیرونی ماریل یک ذهن خلاق را نادیده می گیرد و در نتیجه این داستان ها به موفقیت بزرگی دست یافته اند. بنابراین جای تعجب نیست که وقتی او با شوالیه شاهزاده سیمئون فلوبر نامزد می کند، شرم خلاق ماریل شروع به سرریز شدن می کند. در شرایط عادی، فرد مجردی که بیشتر به دنبال آن بود، دست او را نمیخواست. حتی در این صورت، ماریل تصمیم می گیرد که بهترین عکس را به او بدهد. مهم نیست که این نامزدی چگونه رقم می خورد، او از این تجربه به عنوان سوخت برای روشن کردن قلم و زندگی خود استفاده می کند!